برداشت داغ: جای خالی E3 حسابی حس می شود
به گزارش سبزوار امروز، امسال مراسم E3 در کار نبود. همان طور که سال قبل و سال قبل تر هم مراسم E3 در کار نبود. دلیلش هم آن پاندمی جهانی مرگبار بود که میلیون ها کشته به جا گذاشت و مردم بنا به دلایلی نسبت به راه های پیش گیری آن گارد گرفتند. شاید سال بعد E3 در کار باشد، ولی خدا می داند به چه شکلی برگزار خواهد شد. شاید فقط به صورت دیجیتالی برگزار شود یا شاید هم به عنوان یک دورهمی در یکی از هتل های هالیدی این (Holiday Inn) سر و تهش هم بیاید. شاید بیان این حرف از جانب من عجیب به نظر برسد، ولی دلم برای E3 تنگ شده است. حداقل فکر کنم E3 را به این سیستم درهم وبرهمی که اکنون برای معرفی بازی ها برقرار شده ترجیح می دادم، سیستمی که در آن کله گنده های صنعت بازی یک استریم زنده از تریلرهای تمام بازی هایی که امسال خواهید توانست بازی کنید پخش می کنند. (در ضمنً منظور از امسال، پس از چهار یا پنج سال تاخیر است).
بد گفتن از E3 کار راحتی است. من این را خوب می دانم، چون طی سال ها این کار را زیاد انجام داده ام. فکر می کنم در نظر بیشتر مردم، مراسم E3 گذشته فرق خاصی با مراسم شبه E3 که در جهنم کنونی داریم نداشته باشد. برای کسانی که در خانه یشان نشسته اند، E3 همیشه مساوی بود با منتشر شدن یک عالمه تریلر نو روی یوتوب و هیجان بیش ازمیزان یک عالمه نرد. تا قبل از سال 2019 هم تصور من از E3 همین بود. هر بار که وقتش می شد تا اپیزود E3 زیرو پانکچوئیشن (Zero Punctuation = سری وب ویدئوی یاتزی) را تولید کنم، صرفاً فهرست خشک وخالی و نظم وترتیب دار تمام محصولاتی را که معرفی شده بودند از نظر می گذراندم و می رفتم و تریلرهایشان را پشت سرهم تماشا می کردم. نمی توانستم هیچ کدام از اجراهای زنده را تماشا کنم، چون مشاهده بازیسازان مضطربی که در حال دادن وعده وعیدهای الکی بودند، سلبریتی هایی که شبیه وصله ناجور بودند و مقامات شرکتی که با اعتماد به نفس افراد روان پریش جلوی مردم ظاهر می شدند، بیش از حد معذب کننده بود. انگار که ناشران کله گنده یک دوربین توی حمام خود کار گذاشته بودند تا جلوی صورت ما اندام تناسلی خود را با صابون بمالند.
ولی رویکرد من در سال 2019 تغییر کرد. دلیلش هم ساده بود: آن سال اولین سالی بود که شخصاً در مراسم E3 شرکت کردم. من انتظار بدترین ها را داشتم. اگر هایپ الکی ایجادشده بر اثر E3 را به کوه آتشفشان تشبیه کنیم، می دانستم که من در کوهپایه آن قرار دارم. فرض را بر این گرفتم که قضیه قرار است اعصاب خردکن و خسته کننده باشد. از قبل بعضی از همکارانم به من هشدار دادند که قضیه احتمالاً قرار است اعصاب خردکن و خسته کننده باشد. وقتی روز اول فرا رسید و من با بقیه افراد گروه ملاقات کردم، همه به هم غر زدیم که قضیه قرار است چقدر اعصاب خردکن و خسته کننده باشد. و می دانید چیست؟ قضیه اعصاب خردکن و خسته کننده بود.
احتمالاً انتظار دارید پس از جمله بالا یک but (به معنی اما) بیاید، مگر نه؟ نه، butیی در کار نیست. البته از بعضی لحاظ Buttی در کار بود، چون این واژه به معنای باسن است و این تجربه درد زیادی به آن وارد کرد. همه یمان مجبور بودیم صبح زود بیدار شویم و بعد کل روز را صرف دویدن از فلان دمو و مصاحبه به دمو و مصاحبه بعدی بکنیم. سپس باید به اقامت گاه ایربی ان بی (Airbnd) دوخوابه یمان برمی گشتیم که شش نفرمان با هم به اشتراک گذاشته بودیم و تا نصف شب ویدئو ادیت می کردیم. البته بقیه افراد گروه این کارها را انجام دادند؛ من ژن برتر بودم، برای همین یک اتاق جداگانه داشتم و بعد از شام هم می رفتم توی تخت خواب. ولی روز بعد این من بودم که باید جلوی دوربین ظاهر می شدم و درباره تمام مزخرفاتی که بهشان نگاه کردیم با حالتی هوشیار بداهه گویی کردم، برای همین در نهایت انصاف رعایت شد.
نکته اینجاست: این تجربه برای ما اعصاب خردکن و خسته کننده بود، ولی برای همه همین طور بود. من همیشه فکر می کردم دلیل اصلی وجود E3 صرفاً سودرسانی به ناشرها است؛ فکر می کردم E3 جایی است که سونی و مایکروسافت و EA و یوبی سافت و بقیه دور هم جمع می شوند و با نهایت پررویی ملت را درباره محصولات نوی که قرار است منتشر کنند گمراه می کنند و به ریش ما کارمندان رسانه که مجبوریم به مزخرفات شان توجه نشان دهیم می خندند. ولی وقتی بین دموهای غیرقابل بازی متعدد گشتیم که جلوی هرکدام فردی مفلوک ایستاده بود و یک سری توضیح تکراری و خسته کننده را که در آن روز 200 بار تکرار کرده بود، باز هم برای ما تکرار می کرد و ما هم با سوال های عوضی مابانه درباره این که چرا این روزها همه چیز سرخابی رنگ است عذابش می دادیم، متوجه شدم که این قضیه به همان میزان که برای ما مسئولیتی ناخوشایند است، برای آن ها هم هست.
در واقع، احتمالاً ناشران فکر می کردند که E3 برای منفعت ما - یعنی افراد رسانه ای - وجود دارد. در E3 ما می توانستیم روی باسن لکه دارمان بنشینیم و به آن ها دستور دهیم که بیایند و برای خوشایند ما جست وخیز کنند و اگر تلاش شان برای سرگرم کردن ما کافی نبود، در مقالات و ویدئوهایمان از خجالت شان دربیاییم. برای همین بود که نینتندو بی خیال اجرای زنده روی صحنه شد و سونی هم ظاهراً در سال 2019 تصمیم داشت این فرایند را در پیش بگیرد. آن ها ترجیح می دادند در خانه بنشینند و اعلامیه های از پیش ضبط شده را استریم کنند، چون در این صورت قدرت به کل دست آن هاست. آن ها می توانند از قلمروی خود ویدئوهایی را که با دقت ادیت شده اند با شرایط مطلوب خود پخش کنند و ریسک هو شدن از جانب تماشاچی های پررو را به جان نخرند.
E3 یک جور عامل موازنه کننده بود. همه ناشران باید در مکان و زمانی خاص در زمینی بی طرف جمع می شدند و از خود چیزی نشان می دادند که توجه بقیه را جلب کند، وگرنه همه به شکل استعاری به سمت شان گوجه فرنگی پرت می کردند. برای شرکت در E3 ناشران باید کمی از قدرت و کنترل خود دل می کندند. ممکن بود تکنولوژی شان در ارائه زنده یشان اختلال ایجاد کند. همه خبرنگاران صنعت گیم در مراسم حاضر بودند و دموی بازی هایی را که ناشرها می خواستند پیرامون شان هایپ ایجاد کنند بازی می کردند؛ ممکن بود دمو را بازی کنند و متوجه شوند که چه چیز مزخرفی است. غیر از این، ناشرها باید این کارها را در کنار بقیه کله گنده های صنعت گیم انجام می دادند. یعنی قضیه یک رقابت بود. رسانه قرار بود یکی از آن ها را به طور غیررسمی به عنوان برنده انتخاب کند، برای همین ممکن بود بین ناشرها کل کل دربگیرد. این مسئله باعث ایجاد صحنه هایی به یادماندنی می شد. مثلاً یک بار مایکروسافت داشت ایکس باکس وان (Xbox One) را نمایش می داد و وسطش گفت که کنسول تنها در صورتی کار می کند که 24 ساعته روشن نگهش دارید و بهش اجازه دهید عکس خودتان و خانواده یتان را برای FBI بفرستد؛ همچنین خاطرنشان کرد که به اشتراک گذاشتن بازی با دوستان تان به راحتی مهاجرت فردی از خاورمیانه به آمریکا صورت خواهد پذیرفت. بعد سونی آمد و یک انگشت وسط بزرگ به سیاست های ضدمشتری مدارانه یشان نشان داد. این ماجرا صرفاً به اعلام پروژه های نو از جانب کله گنده ها محدود نمی شد، بلکه یک جور مصاحبه بود؛ ملغمه ای بزرگ از تعهد دادن به مشتری و ضدحال زدن به رقبا.
پس اگر E3 هم برای خبرنگاران و هم برای ناشران عذاب آور است، چرا دلم برایش تنگ شده است؟ بگذارید اینجوری جواب دهم: آیا هنوز هم هر سال به دورهمی خانوادگی روز شکرگزاری می روید؟ حتی با این که باید یک عالمه راه رانندگی کنید و با خودتان یک ظرف غذا بیاورید و سر میز به حرف های عمه داتی (Aunt Dottie) نژادپرست گوش دهید که توضیح می دهد چرا فرد رنگین پوست پشت پیشخوان قصابی دلیل تمام مسائل جامعه مدرن است. در این شرایط همه ترجیح می دهند در خانه بمانند و پیتزا سفارش دهند، ولی گمان می کنند که باید برای رضایت بقیه - که دقیقاً همین فکر را دارند -در این دورهمی شرکت کنند. E3 هم دقیقاً همین کارکرد را داشت. یک سنت بود. سنت ها چیزی هستند که ما را به عنوان یک جامعه دور هم جمع می کنند. E3 مراسمی برای همه ماست - یعنی هم خبرنگارهای عوضی و هم ناشرهای عوضی - تا دور هم جمع شویم و سر پشت سر گذاشتن تجربه مشترکی اعصاب خردکن و خسته کننده با هم پیوند برقرار کنیم.
مثلاً وقتی جان رومرو (John Romero) را در E3 ملاقات کردم، با وجود تمام بدگویی هایی که طی سال ها از او کردم، رابطه محبت آمیز ای با هم برقرار کردیم. در آخرین ملاقات خود در آخرین روز E3، حتی زیاد درباره بازی ها صحبت نکردیم. ما صرفاً با بازیسازان دور هم نشستیم و درباره این صحبت کردیم که چقدر احساس راحتی و آسایش می کنیم که قضیه تمام شده است.
برای همین است که نسبت به اولین و تنها حضوری که در E3 داشتم - در عین این که تجربه ای اعصاب خردکن و خسته کننده بود - حس نوستالژی دارم. و این دلیل خودخواهانه من برای طرفداری از بازگشت آن است. چون دلم می خواهد با یک سری از رفقا وقت بگذرانم و در موقعیت اجتماعی ای قرار بگیرم که در آن می توانم عمیقاً درباره موضوعی که اطلاعات زیادی درباره آن دارم صحبت کنم، بدون این که به عنوان فردی عجیب غریب شناخته شوم.
با این حال، هنوز یک معما درباره E3 2019 وجود دارد که برایم حل نشده است: این که اگر کسی مجبور نیست به خاطر شغلش به آنجا برود، واقعاً چه دلیلی برای رفتن دارد؟ تا جایی که من دیدم، تجربه حضور در آن مراسم برای کسانی که عضوی از رسانه نبودند، در دو کار خلاصه می شد: خریدن یک عالمه کیسه پلاستیکی مارک دار و ایستادن در صف به مدت 4 ساعت برای تجربه رزیدنت اویل نو به مدت 10 دقیقه. شاید کسی را که حاضر به چنین کاری باشد، فردی عجیب وغریب خطاب کنید، ولی به شخصه در توصیفش می گویم: برای اتوبوس دیرش شده است.
منبع: Extra Punctuation
منبع: دیجیکالا مگ